89/12/10
5:14 ص
اولا: باید عرض کنم که در توصیف شهداء لازمه تا آئین نگارش و متانت ادبی رعایت بشه که متاسفانه در این خصوص توانایی ام خیلی کمه. ثانیا: این یاد داشت حرف دل باز مانده ایی از کاروان عشقه که درسوگ فراغ کاروانیان،گاهی با سکوت و اشگ، گاهی با ورق زدن آلبوم و دفترچه خاطرات ویا هم همنشینی بادیگر بازماندگان، منتظره تا خورشید وصلش طلوع کنه . پس اگه ابرادی بر این نوشته هست ضف این حقیره نه از صفات شهداء ، پیشاپیش ازین بابت پوزش میطلبم . و اما شهیدان :
شنیدم که عده ایی میگن شهداء آسمونی بودن . بدون مقدمه عرض می کنم که اونا آسمونی نبودن. شهداء مثل ما زمینی بودن ، ولی زمین گیر نشدن . از آسمون نیومدن ، ولی سرنجام آسمونی شدن . از اونجایی اومدن که ماها اومدیم ، و ما هم از همون جایی اومدیم که شهداء اومدن . اونا راه برگشت شونو گم نکردن . شهداء با ما و در کنارمون زندگی کردن . اما بعضی از ماها بدون شهداء زندگی می کنن .... اونادوست داشتنو دوست داشتن، دوست داشتنی شدن. بعضی ها می گن شهداء عجیب وغریب بودن . اونا عجیب نبودن ، کار های عجیبی انجام دادن که عجیب به نظر می رسن . مثل امروز ماها تو زندگی شهداءخیلی ها نقش داشتن ، نقش خیلی ها مثبت و خیلی ها هم منفی بود . اما شهداء فقط نقش خودشونو داشتن . شهداء تو زندگیشون نقش بازی نکردن . کسی به شهداء نگفته بود که تو یه روزی شهید خواهی شد . اما به گونه ایی زندگی کردن که شهادت مزد زندگی شون شد . ماها میدونیم که رفتنی هستیم شهداء هم می دونستن . اما به گونه ایی رفتن که نمردن بلکه شهید شدن و شاهدن . راه شهداء جاودانه و مرگ شون هم جاودانه بوده و خواهد بود. شهداء برای خود شون زندگی نکردن تا برای خود بمیرن . با مافوق خود بودن و بسوی مافوق خود رفتن .
شهداء بی معرفت نبودن . معرفت و خودشناسی رو از خود شروع کرده بودن . دین و دنیا و آخرت خود،امام و رهبر خودشونو می شناختن . با همین معرفتها بود که از خود گذشتن و به خدا پیوستن . شهداء به شناخت سطحی و اقرار لسانی اکتفا نکردن . به یقین رسیده بودن ، یقین به حاضر وناظر بودن خدا . وقتی امام و رهبرشون می گفت عالم در محضر خداست ، تمام تلاش شون این بود تادر محضر خدا گناه نکنن . خدا باوری و هرچه که خدایی بوده براشون ارزش بود . و برای ارزش هاشون ارزش قائل می شدن . وبرای ایثار گری که بالاترین درجه از ارزشها بوده همت کردن . با این همت شون به بالاترین درجه از ایثارگری یعنی شهادت رسیدن . البته براین باورم که اگه ناب ترین ومقدس ترین واژه های فرهنگ وادب ملل مختلف جمع بشن نمی تونن شهید رو توصیف کنن. تنها اونایی می تونن شهید رو توصیف کنن که شهادت رو باور کرده باشن .دراین دنیای هزار رنگ وآدمای هزار فن کسی بهتراز شهید نمی تونه ازشهید و شهادت صادقانه حرف بزنه ، راحت تر بگم اگر بخوام از شهادت ویا شهیدی حرف بزنم از خودم چیزی ندارم باید از شهداء کمک بگیرم . جان کلام اینکه برای شناختن باید به شهداء مراجعه کرد . و اگه خواستیم میزان درک مونو از شهادت محک بزنیم باید ببینیم که شهداء ازشهید و شهادت چی میگن. بقول معروف : شهیدان را شهیدان می شناسن بس. و چنانچه اندیشه مون با اندیشه و مرام شهداء نزدیگتره باید به خودمون تبریک بگیم وخوش بحال اونی که این اندیشه های ناب رو به یه جریان بالقوه مبدل کنه که حتی در معرکه به شهادت نرسه اجر شهید براش محفوظه.
گاهی برای خودم یه چیزایی می نویسم . و بعضی مطالب را تو وبلاگم بارگذاری می کنم. وبلاگ نویس نیستم فقط دوست داشتم برای خودم وبلاگ داشته باشم.